کد مطلب:260210 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:313

گواهی دشمنان بر فضیلت امام
فضائل و مناقب امام حسن عسكری علیه السلام به قدری زیاد و با عظمت بود كه در آن شرایط سخت و استثنایی كه به نوعی نهانزیستی شباهت پیدا كرده بود، باز هم در بین دوست و دشمن بروز و ظهور داشت، و هر كس با نام ابومحمد حسن بن علی - ابن الرضا - علیهم السلام آشنایی پیدا می كرد دنیایی از محاسن، نیكویی ها و مكارم اخلاقی را با آن همراه می یافت.

یكی از كارگزاران حكومت عباسی در آن دوران احمد بن عبیدالله ابن خاقان بود كه پدرش عبیدالله وزارت دربار را داشت و خودش بعدها مسئولیت جمع آوری خراج و مالیات بندی بر اراضی، در نواحی قم را پیدا كرد و بنا به نقل تاریخ نگاران از معاندترین و سرسخت ترین دشمنان اهلبیت علیهم السلام بود.



[ صفحه 48]



سالها پس از شهادت امام حسن عسكری علیه السلام، در جلسه ای كه تعدادی از راویان نیز در آن حضور داشتند؛ ذكری از آل ابوطالب مقیم در سامراء و كیفیت سلوك و میزان نیكوكاری و ارزش آنان در نزد خلفا به میان آمد. احمد بن عبیدالله گفت: در سامراء، نه دیدم و نه شناختم مردی از علویان را كه همانند و همپایه ی حسن بن علی بن محمد بن الرضا باشد. و نشنیدم كه هیچكس در میزان هدایت و آرامش و پاكدامنی و بزرگزادگی و كرامت، همچون او باشد، نه تنها نزد خاندان خودش، بلكه نزد سلطان و همه ی هاشمیان و فرماندهان و وزیران و كاتبان و مردم عادی، چنانكه او را بر سالمندان و صاحب منصبان خود نیز مقدم دارند.

و شگفت است كه وقتی همین وزیر زاده، از رفتار پدرش با امام حسن علیه السلام ناراحت و نگران شده و به او اعتراض می كند كه ای پدر این كه بود كه دیروز اینقدر اكرام و احترامش كردی و به بزرگی ستودی، او را بر مصلای خویش نشاندی و جان خود و پدر و مادرت را قربان او خواندی؟! وزیر می گوید:

فرزندم! او، «ابن الرضا» امام رافضیان بود. سپس درنگی می كند و می گوید: ای فرزند اگر خلافت از خاندان بنی عباس گرفته شود، هیچكس جز او سزاوار آن نیست. زیرا او به خاطر فضیلتش و عفاف و هدایت و حفظ نفس و زهد و عبادت و اخلاق نیكو و درستكاریش، تنها كسی است كه شایستگی خلافت را دارد.

وزیر زاده احمد بن عبیدالله گوید: با شنیدن این سخنان نگرانی و اندیشه و غضبم بر پدرم زیادتر شد.



[ صفحه 49]



و از آن پس همه ی همتم این شده بود كه از اخبار او بپرسم و از كار او جستجو كنم. و از هیچكس در میان بنی هاشم و فرماندهان و كاتبان و قاضیان و فقیهان و سایر مردم درباره ی او نمی پرسیم مگر اینكه او را در نهایت اجلال و اكرام و جایگاه رفیع و حسن اشتهار می یافتم و همگان او را بر بقیه ی خاندانش و حتی مشایخ و بزرگان قومش مقدم می شمردند. و همه می گفتند: او امام رافضیان است. پس ارزش او را بزرگ یافتم؛ چون هیچ دوست و دشمنی را ندیدم مگر اینكه از او به نیكویی یاد می كرد و او را ستایش می نمود. [1] .

به راستی چه نگون بختی و شقاوتی از این بالاتر كه جامعه ای با وجود چنین امامی كه مظهر همه ی خوبیها، خلاصه ی همه ی فضیلتها و وارث همه ی انبیاء و اولیاء و صالحان است، و آفتاب جلالت و عظمتش حتی خانه ی سیاه دلهای طاغوت زده را نور می بخشد، به امیر و حاكمی كه خود مأمور شیطان و محكوم هواهای پست نفسانی است رو كند و خلافت رسول الله صلی الله علیه و آله را كه معیار همه كرامتها و ارزشهاست به تبهكار ستم پیشه ای ببخشد كه همه ی شرافت ها را در پای جامی شراب و كنیزی مست قربانی می كند!

و همه ی فضیلتهای انسانی و كرامت های اخلاقی را در زیر پایه های كاخ شهوت و غرور و دنیاپرستی خود دفن می نماید!

دریغ و درد كه امام نور تنها می ماند و چراغ هدایت به گوشه ی زندانها و سیاه چالها انتقال می یابد!



[ صفحه 50]




[1] نقل با تلخيص از كافي، جلد 2، صفحه ي 431 و 432 و 433 - كمال الدين، جلد 1، صفحه ي 120 - 125.